فروش اپل ایدی با کمترین قیمت جهت سفارش پیام بفرستید تا در اسرع وقت در اختیار شما قرار میگیرد
باب دوم: در جفاى قريش و ساير كفار با حضرت سيد ابرار عليه صلوات الله الملك الجبار و شهادت حمزه و جعفر طيار
حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد كه انّ اعظم الجزاء مع اعظم الجزاء به درستى كه بزرگى جزا مترتب بر بزرگى بلاست هر كه را بلا عظيمتر تحفه جزايى او جسيمتر هر كه را جگر از زخم تيغ عنا ريشتر مرهم راحت جراحتش از دارالشفاى عطا بيشتر.
اى عزيز يكى از نظرات عواطف ربانى و فتوحات مواهب سبحانى آنست كه بنده را به شرف محبت خود بنوازد و پرتو التفات از مطلع يهبهم بر دل بىغل وى اندازد و نشانه دوستى آن بنده ابتلا است به صنوف بليات و امتحان به ضروب محن و اذيات يحيى بن معاذ رازى قدس سره در مناجات خود مىگفت: الهى هر كه از اهل دنيا كسى را دوست دارد و خواهد كه او را نوازش نمايد ابواب نعمت و راحت بر وى بگشايد و تو هر كه را دوست دارى خواهى كه به انواع بلا مبتلا سازى و به آتش محنت و عنا بگدازى باران مشقت برو بارانى و غبار حسرت و ملال بر فرق احوال او افشانى.
ادامه مطلب...
و از جمله انبيا ابتلاى يحيى و زكريا اشتهارى تمام دارد آوردهاند كه چون زكريا با حق سبحانه تعالى مناجات كرد كه الهى ضعف من قوت گرفت و سستى پيرى بر من مستولى شد فهب لى من لدنك وليا يرثنى پس ببخش مرا از نزديك خود فرزندى كه تو او را دوست دارى و او تو را دوست دارد حق تعالى يحيى را به وى داد و يحيى به غايت خداترس بود حق سبحانه و تعالى او را در كودكى علم و حكمت ارزانى فرمود.
آوردهاند كه در وقتى كه سه ساله بود كودكان محله به در خانه زكريا رفتند كه اى يحيى از خانه بيرون آى تا بازى كنيم هم از درون خانه جواب داد كه ما للعب خلقنا ما براى بازى آفريده نشده و به جهت لغو و لهو و لعب بدين عالم نيامدهايم و يحيى را رقت قلب و دقت فهمى و خداترسى به مرتبهاى بود كه چون از احوال قيامت چيزى استماع كردى فى الحال دلش مضطرب شدى و مرغ روحش در پرواز آمدى از لباسها به پلاسى قناعت نموده و از طعامها بنان خشك بسنده كرده.
از پى شوق و ذكر حق ما را
وز طعام و لباس اهل جهان در دو عالم دل و زبانى بس
ادامه مطلب...
ديگر از پيغمبران على نبينا و آله و عليهالسلام بليه ايوب مشهور است و صبر او در بلا بر همه زبانها مذكور. آرى لشگر نعمت كه در رسد درگاه بيگانگان طلبد تا فرود آيد و طليعه سپاه محنت كه بيايد زاويه آشنايان جويد و در آن جا نزول فرمايد.
اى دنياداران! شما را نعمت و سور درخور است اى دوستان و هواداران! شما را زحمت و شور خوشتر است. در يكى از كتب سماوى مسطور است كه فرزندان آدم بدانيد كه آسمان خزينه فرشتگانست و بهشت خزانه حور و غلمانست، دريا جاى دُرهاى آبدار است و كوه معدن گوهرهاى باقيمت و مقدار سينههاى احرار مخزن اسرار قدمست، دلهاى دوستان من خزانه اندوه و غم در بلا شكستگيست و من دل شكسته دوست مىدارم كه أنا عند المنكسرة قلوبهم در محنت هجوم اندوهست و من اندوهكنان را به مقام محبت فرود آرم كه ان الله يحب كل قلب حزين.
ادامه مطلب...
و ديگر از زمره انبيا و فرقه اصفيا ابتلاى يعقوب عليهالسلام و بلاى يوسف عليهالسلام مشهورست و اكثر احوال ايشان در سوره يوسف 11 مذكور و امام ركن الدين محمد المشهور به امامزاده در ترجمه سوره يوسف كه مشتمل بر روايات شريفه و محتوى بر حكايات لطيفه است آورده كه سبب نزول اين سوره علماى تفسير را اقوال است و قولى چند بيان كرده و از جمله وجهى نادر آورده كه اين سوره جهت تسلى حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم نازل شده بعد از استماع واقعه حسنين و اين وجه به همان عبارت امام با اندك تغييرى اينجا به حيز تحرير در مىآيد:
در صحايف آثار و لطايف اخبار نوشتهاند كه روزى سيد سادات و منشأ جميع سعادات سردفتر جريده كاينات و شاهبيت قصيده موجودات عليه افضلالصلوات و اكمل التحيات نشسته بود حسن و حسين را بر كنار نشانده و در عالم خوشتر از آن چه باشد مقصود در كنار و قاصد از آن ميانه بر كنار درياى رحمت موج زده بود و در شبافروز بر ساحل افتاده آن روز آفتاب و ماه از يك برج مىتافت و قيامت ناآمده سر و جمع الشمس و القمر مشاهده مىرفت ندانم تا كنار خواجه را عدن گويم كه پر درّ و مرجان رواست يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان مراد حسن و حسيناند. اگر چمن خوانم پر گل و ريحان سزاست هما ريحانتاى من الدنيا سيد عالم صلّى الله عليه و آله و سلم گاه لب بر لب
ادامه مطلب...
ديگر از جمله پيغمبران ابراهيم خليل الله عليه سلام الله الملك الجليل به چندين بلا مبتلا شد زيرا كه نام دوستى داشت و درين كارخانه شور محبت بىسوز محنت نباشد حق سبحانه هرگاه بنده را به تحفه بلايى بنوازد دل او را منظور نظر عنايت بىنهايت خود سازد تا در كشش بلا و محنت چنان شادمان گردد كه ديگران در بخشش نعمت و راحت.
يكى از اكابر دين فرمود: نحن نفرح بالبلاء ما فرحناك و مسرور مىشويم به بلا و و كما يفرح اهل الدنيا بالنعم، همچنان كه اهل دنيا به نعمت شادمان و مبتهج مىگردند زيرا كه بلا صيقلى است كه آئينه دل را از غبار هوا صفا و از زنگار شهود ماسوى مجلى مىگرداند و محنت كحلالجواهريست كه ديده بصيرت بدان روشنى مىيابد به حيثيتى كه مبتلا به مشاهده جمال حضرت معلى بينا مىشود و معاينه بيند كه بلا ازوست و مىداند كه هر چه ازوست به غايت زيبا و نكوست.
طريق عشق جانان جز بلا نيست
اگر صد زخم از و بر جانم آيد زمانى بى بلا بودن روا نيست
چو تير از شست او آيد خطا نيست
ادامه مطلب...
و از جمله انبياء، نوح را على نبينا و عليه الصلاة و السلام بلاهاى عظيم پيش آمد و نهصد و پنجاه سال جفاى قوم مىكشيد و شربت زهرآلود بلا از جام محنت و عنا مىچشيد يك دم نائره بلاغش در ابلاغ پيام ربانى تسكين نيافت و لحظهاى از راه دعوت حقانى عنان برنتافت.
در تكمله آورده كه: سه قرن خلق را به خدا مىخواند و اهل هر قرنى قريب به سيصد سال بقا داشتند چون ايشان را مرگ آمدى فرزندان ايشان را دعوت كردى و حق تعالى او را آوازى داده بود كه هرگاه آغاز دعوت فرمودى هر كه از امت او بودى آواز او بشنودى هم در خلوت ايشان را نصيحت مىفرمود و هم به آشكار ملامت مىنمود و ايشان سنگ بر وى زدندى و استخوانهاى پهلوى مباركش در هم شكستندى و گاه بودى كه چندان سنگ بر وى افكندندى كه در ميان سنگ پنهان گشتى و قوم گفتى كه او كشته شد خاطر جمع كردندى. شب جبرئيل عليهالسلام بيامدى سنگها را از وى دور كردى و پر با فرّ خود برو بماليدى همه جراحتهاى او درست گشتى و صباح به انجمن اشراف قوم درآمدى و گفتى: قولوا لا اله الا الله تفلحوا يعنى: بگوييد لا اله الا الله تا رستگارى يابيد باز آن سنگدلان دست جفا بگشادندى و تير آزار جهت تألم دل آن بزرگوار بر كمان انكار و استكبار نهادندى و آن حضرت قضا را به رضا استقبال نموده سپر صبر در روى كشيدى و در ميدان بلاهاى گوناگون جوشن تسليم پوشيدى چه يقين مىدانست كه بليه عين عطيه است از آن جهت به دوستان داده و راحت و نعمت سبب طرد و غفلت است بدين سبب به دشمنان فرستاده.
دستى به آستين ولا آشنا بود
ادامه مطلب...
باب اول: در ابتلاى جمعى از انبيا عليهم التحية و الثنا
نخست ابوالبشر آدم صفى عليهالسلام
آنروز كه آب و خاك بر هم زدهاند
خالى نبود آدمى از درد و بلا بر طينت آدم رقم غم زدهاند
كان ضربت اولين بر آدم زدهاند
هنوز آدم صفى از كتم عدم به فضاى وجود نيامده بود كه ملائكه زبان طعن بر آدميان گشادند و به فساد و خونريزى ايشان گواهى دادند و بعد از آن كه عزراييل به حكم ملك جليل از همه اجزاى زمين يك قبضه خاك برداشته در بطن نعمان بريخت حق سبحانه قطعه سحاب پاك را بر بالاى آن قبضه خاك چنان تعيين فرمود كه چهل روز بر آن خاك ببارد و به هيچ نوع سايه از سرآن برندارد آن سحاب به فرمان رب الارباب سى و نه صباح از درياى اندوه آب برداشته بر خاك آدم مىباريد تا آن خاك به آب غم و عنا گل شد.
ادامه مطلب...
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
اى شربت درد تو دواى دل ما
از نامه حمد تو شفاى دل ما آشوب بلاى تو عطاى دل ما
وز نام حبيب تو صفاى دل ما
حضرت صبور بىملال و شكور بى زوال عمت عطياته و طابت بلياته در كتاب كريم و كلام لازم التكريم خود زمره بلارسيدگان ميدان محبت و محنت چشيدگان معركه مشقت را بدين خطاب دلنواز معزز و سرافراز ساخته كه ولنبلونّكم و هر آينه مىآزماييم شما را يعنى با شما معامله آزمايندگان مىكنيم گرچه هيچ حال شما بر ما پوشيده نيست اما مىخواهيم كه عيار كار و بار هر كس بر محك امتحان ظاهر گردد و عالميان بدانند كه كدام نقد از بوته اخلاص ابتلا پاك و بىغش بيرون مىآيد.
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان تا سيهروى شود هر كه دروغش باشد
و آزمايش الهى به چند نوع در اين آيه واقع شده بشىء من الخوف به چيزى از ترس كه آن خوف الهى باشد يا بيم دشمنان والجوع و به گرسنگى كه آن قحطى است يا تنگى معاش يا روزه داشتن و نقص من الاموال و نقص مالها به تاراج حادثات يا اخراج زكوة و صدقات والانفس و نقصان در نفسها كه آن بيمارى باشد و ضعف و عجز يا احتياج و بىنوايى والثمرات و به نقصان ميوهها و تلف شدن محصولات به آفات ارضى و سماوى يا مرگ فرزندان كه ميوه باغ دلاند و روشنى چراغ بصر و ثمره نهال پدر و مادر و بشّر الصابرين و مژده ده صبركنندگان را كه در اين بليات طريقه شكيبايى پيش آرند و رسوم جزع و شكايت فروگذارند.
جام محنت خورند و دم نزنند
ادامه مطلب...
روضة الشهداء
مرحوم ملاحسين واعظى كاشفى
ترجمه حال مؤلف به قلم حضرت آيةالله آقاى حاج شيخ ابوالحسن شعرانى
بسم الله الرحمن الرحيم
مؤلف كتاب روضة الشهدا كمال الدين حسين بن على واعظ كاشفى از بزرگان علم دين و اركان مؤلفين و اساتيد ادب و نثرنويسان فارسى است و نظير او را روزگار كمتر به ياد دارد در مائه نهم مىزيست و گويند شوهر خواهر ملاعبدالرحمن جامى است.
اصلا از مردم سبزوار است و در اين شهر به وعظ مىپرداخت پس از آن چندى به نيشابور و از آن جا به مشهد مقدس رفت و در آن جا نيز به وعظ اشتغال داشت پس از آن به هرات رفت و در عهد سلطنت سلطان حسين ميرزا بايقرا (883 - 911) و در دربار او نهايت اعزاز و احترام ديد. وزير دانشپرور او امير علىشير نوايى او را تشويق بسيار مىكرد و به تاليف و تصنيف ترغيب مىفرمود چون هم در علوم دينى و انواع آن به حد كمال بود و هم در نويسندگى و ادب از بزرگترين اساتيد فن خويش و كمتر اين دو كمال در كسى مجتمع باشد و آن كه جمع دارد بايد قدر خويش بداند وقت بيهوده از دست ندهد كه مردم از او فائده بسيار برند و اتفاقا امير علىشير نوايى ارزش او را دانست و قدر او را شناخت.
ادامه مطلب...
مذهب كاشفى
گرچه دانستن مذهب مردم فائده معقول ندارد مگر آن چه قاضى نورالله ششترى در مجالس المؤمنين قصد كرده يعنى تكثير سواد خواسته چون وقتى عامه مردم بدانند بسيارى از بزرگان حكما و عرفا و ادبا و عقلا و مردمان برجسته روزگار دوستدار اهل بيت و وابسته به آنان بودند بيشتر رغبت در اين مذهب مىكنند بر خلاف طريقه آنان كه هر عاقلى مانند ابوعلى سينا و فارابى و امثال آنها را بىدين يا خارج از مذهب دانستند قهرا سبب مىشود كه مردم پندارند هر كس عقل نداشت و چيزى نمىدانست مسلمان بود و هر كس چيزى دانست از اسلام بيرون رفت.
بارى ملاحسين كاشفى يا شيعى بود در باطن يا اگر سنى بود و به مذهب ابوحنيفه تظاهر مىكرد در اصول با يك نفر عالم شيعى فرق نداشت و بسيارند در ميان علماى اهل سنت كه با شيعه فرق ندارند جز در احترام صحابه چنان كه در شيعه بسيارند كسانى كه در همه عمر حرمت صحابه را در ظاهر محفوظ داشتند.
گرچه بناى تأليفات ملاحسين كاشفى بر روش اهل سنت است اما هيچ شيعى هم ابتكارى مانند روضة الشهدا نكرده است.
قاضى نورالله گويد: معاشرت با امراى هرات مخصوصا با امير علىشير او را به تظاهر به مذهب آنها واداشت وگرنه مردم سبزوار پيوسته شيعه بودند و ملاحسين هم در سبزوار متولد شده و پرورش يافته بود.
ادامه مطلب...
به بركت نام ابىعبدالله عليهالسلام كتاب روضة الشهداء مىتوان گفت بيش از هر كتاب فارسى در افكار و عقايد مردم رسوخ كرده و در قلوب آنان مؤثر واقع شده.
از مطالب و منقولات آن گذشته تعبير و سياق و طرز بيان و كيفيت تنسيق حكايات و مراعات تناسب چنان خوانندگان زمان خود و پس از خود را شيفته خود ساخت كه دهان به دهان و قلم به قلم از سينه به سينه و از كتابى به كتابى نقل گرديده است.
مهارت نويسنده در وعظ و تسخير قلوب به حدى است كه در وصف نمىآيد و از آن بايد قياس گرفت كه هنگام حيات در مواعظ شفاهى چه تأثير در مستمعين مىكرده است و به راستى كلمه واعظ مطلق كه براى او برگزيدهاند به جا بوده است اگر مذهب تشيع داشت در بيان موضوع داد سخن داده است و اگر به مذهب اهل سنت بوده سبق از شيعيان بوده است و روش آنان را به آنها آموخته است.
ادامه مطلب...